استاتوس12



آشپزه اومده تو تلویزیون میگه:

میخوام یه ساندویچی آموزش بدم که دانشجوهایی که،

تو خوابگاه هستن و فر ندارن روی همون گاز کوچیک بتونن تهیه کنن!!!

حالا مواد اولیه چی بود؟؟؟

گوشت بوقلمون دودی، پنیر پیتزا، نون تست، سس فرانسوی و سایر مخلفات...

◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

دختره رفته عینک فروشی،

میگه یه عینک آفتابی میخوام...

فروشنده میگه: اصل؟

.

.

.

.

دختره میگه : وای ببخشید

مهسا 22 تهران...:)

◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

مورد داشتیم پسره روز اول دانشگاه،

رفته به مسئول آموزش گفته...!

.

.

.

.

.

من میخوام مسئول آبخوری باشم...!

نخند عاغا... حس مسئولیت داره؛ مسئولیت میفهمی...؟!

◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘

این چند وقت مونده به محرم همه

جوری تند تند دارن ازدواج میکنن

که آدم هول میشه، فک میکنه اگه تا

آخر مهر ازدواج نکنه Game over شده...



نظرات شما عزیزان:

mohammad
ساعت21:17---17 مهر 1393
سلام جالب بود
پاسخ:سلام... مرررسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : 17 / 7 / 1393برچسب:استاتوس،خنده،جدید،جوک،فقط بخند،لبخند, | 4:54 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |