هیچ وقت نگو رسیدم ته خط....


"اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط"....


یادت بیار که معلم کلاس اولت گفت:نقطه سر خط.....



تاريخ : 13 / 11 / 1392برچسب:جملات زیبا,,,, | 6:29 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |

باران می بارید...


کودک نگاهی به سوراخ چکمه اش انداخت!


لبخندی زد


سرش را رو به آسمان کرد وگفت: " خدایا گریه نکن "


" امشب می دوزمش...!



تاريخ : 13 / 11 / 1392برچسب:جملات زیبا,,,, | 6:25 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |
پیرمرد نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.بچه ماشین بهش زد و فرار کرد…
پرستار:این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد:اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم…
پرستار:با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه نگاهی به کودک بیندازد گفت : این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
اما صبح روز بعد..
دکتر بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت…
و چه قدر زود دیر می شود


تاريخ : 10 / 11 / 1392برچسب:داستان کوتاه,,,, | 4:2 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |

تنها ایستادن ، نشانه ی بی کس بودن نیست

بلکه یعنی آنقدر قوی هستم که به تنهایی

از عهده ی مشکلاتم برآیم



تاريخ : 5 / 11 / 1392برچسب:جملات زیبا,,,, | 3:47 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |
چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC
برای مصاحبه می‌رفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم
ساعت صبر کنید تا من برگردم.راننده گفت: “ نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی
چرچیل را از رادیو گوش دهم” .چرچیل از علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک

اسکناس ده پوندی به او داد. راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور بابای چرچیل! اگر بخواهید،

تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!... :))))


تاريخ : 5 / 11 / 1392برچسب:داستان کوتاه,داستان,, | 3:28 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |

تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد.

شعر ِشاعر به چند زبان ترجمه شد.

کارگردان جایزه ها را درو کرد…

و هنوز سر همان چهار راه واکس میزند

کودکی که بهترین سوژه بود



تاريخ : 5 / 11 / 1392برچسب:جملات زیبا,,, غمگین,,,, | 3:18 بعد از ظهر | نویسنده : بـــــــ♥ــــــاران |
  • وی جی وای ام
  • امید