یه ژاپنی به زنش میگه:
Tiki taki
زنش میگه:
Kua Nini
ژاپنی ناراحت میشه میگه:
taka anji radiumba yaku
زنش گریه میکنه میگه:
mimi takuni kakabinda misamihi
یه جوری میخونی انگار سر در میاری، با مسائل خانوادگی مردم چکار داری؟
...........................
هر چی فک میکنم این مورچه بالدار چیزی نمیتونه باشه جز حاصل رابطه نامشروع بین پشه و مورچه.
واقعا خجالت آوره
بعضی از آیات هستند که وقتی میخونم شرمنده خدا میشم...
مثل همین آیه:
الیس الله بکاف عبده- الزمر 36 آیا خدا برای بنده گانش کافی نیست؟
.
.
چند وقتي بود در بخش مراقبت هاي ويژه يك بيمارستان , بيماران يك تخت بخصوص در حدود 10 صبح روزهاي يكشنبه جان مي سپردند و اين موضوع ربطي به نوع بيماري و شدت و ضعف مرض آنان نداشت!
اين مسئله باعث شگفتي پزشكان آن بخش شده بود به طوري كه بعضي آن را با مسائل ماوراي طبيعي و بعضي ديگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد ديگر در ارتباط مي دانستند. كسي قادر به حل اين مسئله نبود كه چرا بيمار آن تخت درست در ساعت 10 صبح روزهاي يكشنبه مي ميرد!
به همين دليل گروهي از پزشكان متخصص براي بررسي موضوع تشكيل جلسه دادند و پس از بحث و تبادل نظر تصميم بر اين شد كه در اولين يكشنبه , چند دقيقه قبل از ساعت 10 , در محل مذكور براي مشاهده اين پديده عجيب و غريب حاضر شوند.
در محل و ساعت موعود , بعضي صليب كوچكي در دست گرفته و در حال دعا بودند , بعضي دوربين فيلمبرداري با خود آورده و...
دو دقيقه به ساعت 10 مانده بود كه جانسون نظافتچي پاره وقت روزهاي يكشنبه وارد اتاق شد. دو شاخه برق دستگاه حفظ حيات را از پريز برق در آورد و دو شاخه جاروبرقي خود را به پريز زد و مشغول كار شد...!
(نظر یادتون نره)
چشمش به دختر افتاد , دلش لرزيد رو به تخته كلاس برگشت و فرمول سرعت را نوشت:
V=x.t
فكر كرد ديگر وقتش رسيده , بالاخره تصميمش را گرفته بود . رو به كلاس برگشت , او نبود . جايش دانشجوي ديگري نشسته بود.
قدمي با عصا برداشت
و...
عينكش را با انگشت به چشمش نزديك تر كرد...
جاي همه دانشجوهاي قبل , كسان ديگري نشسته بودند. دير بود... فرمول سرعت را خوب مي دانست , اما مفهومش را هرگز نفهميده بود!!
گفتند عینک سیاهت را بردار...
دنیا پر از زیباییست!!!
عینکم را برداشتم...
وحشت کردم از هیاهوی رنگها!!!
آدمها هزار رنگ می شوند...
عینکم را بدهید!!!
میخواهم به دنیای یک رنگم پناه ببرم...
زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند،
بر می دارند و نشانه می روند درست به سمت خودت!!!
این است رسم دنیای امروز ما !...
وقتی آدمهای کوچک رو برای خودمون خیلی بزرگ کنیم
هم اونها رو به اشتباه می اندازیم هم خودمون رو...
گاهی وقتا باید سرتو خم کنی و طوفان زندگی رو با دعا کردن تحمل کنی
خودت باش
به اعتبار شانه ای اشک نریز
به اعتبار هر اشکی شانه نباش
آدمی به خودی خود نمی افتد،
اگر بیفتد از همان سمتی می افتد،
که تکیه کرده است...
به کوتاهی آن لحظه شادی
که گذشت...
غصه هم میگذرد
(سهراب سپهری)
گفتم: خدایا از همه دلگیرم!
گفت: حتی از من؟!
گفتم: خدایا دلم را ربودند!
گفت: بیش از من؟!
گفتم: خدایا چقدر دوری!
گفت: تو یا من؟!
گفتم: خدایا تنهاترینم!
گفت: پس من؟!
گفتم: خدایا کمک خواستم!
گفت: غیر از من؟!
گفتم: خدایا دوستت دارم!
گفت: بیش از من؟!
حوا بودن تاوان سنگینی دارد...
وقتی آدم...
برای هر دم و بازدم هوا نیاز دارد...
جسارت میخواهد...
نزدیک شدن به افکار
دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد اما...
شبها بالشش از هق هق
دخترانه اش خیس است...
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
دختره 13 سالشه استاتوس گذاشته:
.
.
. .
من 13 سالم بود بادکنک باد میکردم سر بادکنک و میکشیدم صدای
ویییییژژژژژژژژ میداد
*******************************
دیگه به اعصابم روغن زدم از این به بعد هر کی روش راه رفت با مغز میخوره زمین!!!
*******************************
دیدی درد نداشت؟
جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه ها در حالی که بچه داره خون گریه میکنه
***********************************
کارشناسان ایتالیایی اعلام کردند:
سرعت حلزون قطع نخاع شده، ۱۵ درصد از سرعت اینترنت ایران بیشتره…
از دل نـــوشــــــتـــه هـــايــــــم
ســــــاده نـــگــــــذر؛
بــــــه يــــــاد داشــــــتـــه بــــــاش؛
ايـــــــن «دل نـــوشــــتــــــه» هــــا را؛
یـــــک «دل» ، نـــوشــــــتــــــه
قــــــرن هاست
جستجوگـــر آدم هستــم
تا لــذت خـــوردن یک سیب ســرخ را
با او تجــربه کنــــــــــم
قرن هاست ...
مشکل از مـــ ـــن نیست
نه مــــن
نه سیب ســرخ
نه شیــــطان
تـــــــ ـــــو نایاب شـــده ای آدم ....
خیلی وقت است که "بی تابم "
دلم تاب میخواهد
و یك هل محكم
كه دلم هُـــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلمبار كرده ...
این روز ها از عشق های امروزی نمیتوان داستانی به بلندی شنگول و منگول نوشت...
چه برسد به...
"شیرین و فرهاد"
این نیز بگذرد؛
مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی؛
مثل همه ی دوست داشتن هایی که؛
در ته صندوق خاک خورده ی زمان مخفی ماند؛
و هیچ کس نفهمیدشان؛
این نیز بگذرد، مثل زندگی …
می دانی!
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
"تـعطیــل است"
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند...
به خدا گفتم : اگر سرنوشت مرا نوشته ای چرا دعا کنم ؟
خدا گفت : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند . . .
فقط سوپ کلم است که حال آدم را بیشتر از امتحان به هم می زند. (آلبرت انیشتین)
امتحان مسخره ترین کار دنیاست. (جرج برنارد شاو)
امتحان بدون تقلب مثل کریسمس بدون درخت است. (کی اس الیت)
چی گفتید امتحان؟؟؟ اصلا معنی اش را نمی دانم. (جرج اورول)
توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم جواب می دادم، بعدا میفهمیدم که کاملا غلط بوده و این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت. هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام، دیدم یک جای کار اشتباه بود. (ارنست همینگوی)
کاری که دخملا و پسملا تو زنگ تفریح انجام میدن
آدما مترسک سر جالیز نیستن؛
که وقتی واسه کلاغای دلت تکراری شدن عوضشون کنی؛
پس یه کم در مورد آدما منصف باش؛
تا مترسک یکی دیگه نشی …!
بمان تا کاری کنی نه کاری کنیم تا بمانیم. دکتر شریعتی
(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_
خدایی خیلی باحاله
(بخونش حتما... خیلی قشنگه...)
شايد ...
بنده ي من نماز شب بخوان و آن يازده ركعت است.
خدايا ! خسته ام ! نمي توانم.
بنده ي من , دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخوان.
خدايا ! خسته ام! برايم مشكل است نيمه شب بيدار شوم.
بنده ي من قبل از خواب اين سه ركعت را بخوان.
خدايا سه ركعت زياد است .
بنده ي من , فقط يك ركعت نماز وتر بخوان.
خدايا ! امروز خيلي خسته ام ! آيا راه ديگري ندارد؟
بنده ي من قبل از خواب وضو بگير و رو به آسمان كن و بگو يا الله .
خدياا ! من در رختخواب هستم , اگر بلند شوم خواب از سرم مي پرد!
بنده ي من همانجا كه دارز كشيده اي تيمم كن و بگو يا الله .
خديا هوا سرد است ! نمي توانم دستانم را از زير پتو در بياورم.
بنده ي من در دلت بگو يا الله , ما نماز شب برايت حساب مي كنيم.
...............
بنده اعتنايي نمي كند و مي خوابد.
ملائكه ي من ! ببينيد من آنقدر ساده گرفته ام , اما او خوابيده است . چيزي به اذان صبح نمانده, او را بيدار كنيد دلم برايش تنگ شده است , امشب با من حرف نزده .
خداوندا! دوباره او را بيدار كرديم , اما باز خوابيد.
ملائكه ي من در گوشش بگوييد پروردگارت منتظر توست .
پروردگارا ! باز هم بيدار نمي شود, اذان صبح را مي گويند .
هنگام طلوع آفتاب است , اي بنده من بيدار شو نماز صبحت قضا مي شود.
خورشيد از مشرق سر بر مي آورد.
خداوندا نمي خواهي با او قهر كني ؟
او جز من كسي را ندارد... شايد توبه كرد...
.: Weblog Themes By Pichak :.